تداخل داستان کوتاه با یک بیوگرافی ؟
آرام بختیاری آرام بختیاری

 

Knut Hamsun 1859 – 1952

آقای هامسون ، میان من و آنا .

 

آقای هامسون را خانم آنا به من معرفی نمود. در 2سال اول دوران تحصیل خوابگاه دانشجویی ما همیشه یاکنارایستگاه راه آهن یاکنارخط راه آهن بود. تق تق قطار را همیشه می شنیدیم. در 2 سال دوم دوران تحصیل خوابگاه ما یادرکنارفرودگاه یادرکناراتوبان شهربود،ولی همیشه پارک زیبایی درنزدیکی خوابگاه نیزبود ؛ گاهی با یک دریاچه کوچک مصنوعی وگاهی همراه چند قفس حیوانان وحشی برای بچه ها واطفال. درغالب روزهای تابستان حدود ساعت 3 عصرقدم زنان به پارک محل میرفتم وقدری کناردریاچه روی نیمکتی می نشستم. آنا را نخستین باردرآنجادیدم؛ غالب روزها ازجلو من ردمیشد و گاهی درچندمتری من روی نیمکتی می نشست وسیگاری روشن میکرد.قیافه ای پسرانه داشت،موهای کوتاه مجعد سیاه رنگ شده اش بیشترجلب نظرمیکرد.شلوارلی رنگ پریده ای به تن داشت.باقدری دقت میشد حدس زد که او دختری 35-30 ساله باشد. ازاینکه خلاف سایرین دردریاچه شنا نمی کرد،تعجب میکردم،بنظرمی آمد که خیلی درفکر وجدی است یا دچار اضطراب است ولی رفتارونگاهش مودبانه بنظرمی آمدند.ازاینکه سیگارمیکشید تعجب میکردم،چون بندرت میشد زنی سیگاری درپارک یافت.بعدازچندروز دیدن وشاهد سیگارکشید نش بودن،کنجکاوشدم تابااووارد حرف و بحث شوم.تا آنروزفکرمیکردم آدمی دوملیتی است یعنی یکی از والدینش عرب یا آفریقایی باشند ،چون بنظرم او دورگه وانمود میکرد.شاید با وی احساس همدردی میکردم چون من نیز خود خارجی بودم،در چندسال پیش راحت تر میشد با رختری وارد بحث وحرف شد، ولی از آن روز که فمنیست ها دررادیو و تلویزیون،بدون ضرورت ودلیل سرحرف بازکردن بازنان را،نوعی مزاحمت دانسته،من هم قدری محتاط شده وآنرا شکارمخفی و پررویی بحساب می آوردم،گرچه اکنون خیلی ازنظرات آنان اکنون اعتبار خودراازدست داده ومثل دستورات و اخلاق به اصطلاح مائوئیستی اکنون فراموش شده اند.گاهی فکرمیکردم آنا عمدا درنزدیکی من روی نیمکت می نشیند وسیگارش را می کشد،شاید من نیزبرای او موجودی عجیب بنظرمیرسم،چون اونیزهرروز مرامیدید که با ساکی مسافرتی وکتابی دردست روی نیمکتی درپارک نشیسته وهمچون مرتاضهای هندی به عالم فکرفرو رفته یا به دورستها؛به میان جنگل و وسعت آب دریاچه خیره شده ام.

هربارکه اورا میدیدم 3-4 سئوال درذهنم مطرح میشد؛ آیا اوخارجی است؟ مرد اسا یا زن؟ چرا اینقدر غمگین ودرخودفرورفته بنظر میرسد؟ از کجا راه افتاده وبه کجا میرود؟. نه تنها لباسهایش قدری رنگ و رو رفته بودندفبلکه آرایش چندان شدیدی نیز نمی نمود. گاهی یک شال یا دستمالی فلسطینی نیز روی شانه می انداخت. سرانجام روزهای تابستان به آخرنزدیک میشدند وپائیزغم انگیزفرا میرسید. آنا را باز هم 2-3 باردرهفته میدیدم که از درون پارک می گذشت، بنظر می آمد که او راه طویلی را پیاده میرود. حتی گاهی فکرمیکردم چون او بلیط قطارواتوبوس ندارد،پیاده میرود،گاهی هم فکرمیکردم اوبرای هواخوری وورزش قدم میزند،ولی یقین داشتم که او در روز راه درازی را می پیماید.غربی ها میگویند بهترین زمان برای آشنایی با جنس مخالف ، موقعی است که غیرمنظره باشد وخود را آماده نکرده، تصمیم نگرفته و نقشه نکشیده باشی ؛ یعنی بطور طبیعی و بدون غرض سرحرف رابازکنی.

ازاینکه آنا غالبا سیگارش رادرحضور ونزدیکی من می کشید،میدانستم که او نیزخیالی،غرصی ویا حتی ترسی از من ندارد ؛ شاید اوهم کنکاو بود و می حواست بداند من چه فلک زده ای هستم . یک روز بعدازاینکه روی نیمکتی درچندمتری من نشست و استراحتی به درازی کشیدن یک سیگار نمود، بپا خواست تا به راهش ادامه دهد، به چندمتری من که رسید،با لبخند و شوخی به او گفتم که حالا بعداز سیگار،انرژی لازم را یافته ای. ولی لبخند وعکس العمل اش نشان داد که زبان مرا کاملا نمی فهمد و او نیز خارجی است، ولی از شنیدن کلمات سیگار و انرژی منظورم را فهمید و مهربانانه خداحافظ کرد . چندروربعد که اورا دوباره دیدم،با انگلیسی شکسته بسته بااو وارد بحث شدم وپرسیدم  که او کجایی است وچه کار میکند. ازاینکه شنیدم اهل کشور نروژ است و شغل آشپزی را آموخته،قدری تعجب نکردم،چون دورگه بنظررسیدن اورا به دلیل خون اسکیمویی در او میدیدم. چون انگلیسی هردو ما کامل نبود،درادمه بحث اینطور فهمیدم که پدرش گویا سوئدی و مادرش نروژی باشند. در آن روزمن کتاب درباره ادبیات اسکاندیناوی دردست داشتم . بعد از چند لحظه ای پرسید که نویسنده مشهور نروژ کنوت هامسون را می شناسم . من گرچه نام این نویسنده را بارها شنیده بودم ولی نمیدانستم کجایی است و چه کتابهایی را نوشته . یک هفته بعد در حین اینکه آنا کتابی در باره بیوگرافی هامسون را به من معرفی نمود،درباره آن نویسنده چنین گفت :

این نویسنده بین سالهای 1952-1859 زندگی کرده است ودرسال 1920 جایزه نوبل رابخاطر دوکتاب مشهورخود یعنی رمانهای " گرسنه " و " برکت زمین " دریافت کرده است. هامسون دوبارکوشید تا به آمریکا مهاجرت کند ودرآنجا ساکن شود،ولی بعداز4 سال اقامت باکینه ازجامعه صنعت زده آمریکا بازگشت ودرروستاهای نروژ به تبلیغ زندگی ساده کشاورزی دردامن طبیعت پرداخت. اوهمچون روسو شعار " بازگشت به دامن طبیعت " را درآثارش تبلیغ نمود و به توصیف زندگی سخت ماهیگیران وروستائیان نروژی پرداخت. مهمترین اشتباه هامسون در زندگی اش دفاع از حمله آلمان هیتلری به نروژ بود،اومیگفت برای جلوگیری ازخونریزی بیشترباید با اشغالگران همکاری نمود. شعارفاشیسم یعنی " خون،زمین، اسطوره " راگویا او عوضی برداشت نموده بود. درسال 1948 دادگاه ملی نروژ هامسون را به جرم خیانت به وطن به جریمه نقدی کلانی محکوم نمود وتمام دارایی اورا مصادره کرد. هامسون در سن 90 سالگی بازهم دچارفقرشد،چون او درکودکی نیز درخانواده مستمندی بزرگ شده بود،پدرش خیاط ساده ای بود واو بین سنین18-8سالگی به کارهای کودکان وادارشده بود.ازنظرادبی وعقیده، او زیر تاثیر نیچه و داستایوسکی است،اوولی روی توماس مان وکافکا تاثیرگذاشت. فن رمان نویسی اورا بعدها نویسندگانی مانند جویس،فاکنر، و ویرجینیا وولف، کامل تر نمودند. او یکی از نخستین استادان رمان مدرن درغرب است. هامسون درزمینه ادبیات، خالق آثاری مانند رمان، نوول، داستان،مقاله،شعر،درام، وسفرنامه است. ازدیگرآثاراو: زنهای کنارچاه،آواره،بچه های زمان خود،دریانوردی به دور زمین، رازها،روزا،آقای پان،آخرین بخش،ویکتوریا،طبق روزوسال،حلقه بسته میشود،آخرین شادی،لعنت شیطان،زیرستارههای پائیز،آوای جنگل،ملکه تامارا،درسرزمین افسانه، افق، شاه صبا،بازی زندگی، شعروروانشناسی،معما،و زندگی فرهنگ مبتذل آمریکای مدرن، هستند.

مخالفت اوباجامعه صنعتی ودمکراتیک آمریکا ازموضعی ارتجاعی وخردگریزانه بود. در مقابل رئالیسم انتقادی ایبسن،هامسون مبلغ ضمیرناخودآگاه وروانشناسی درمعرفی شخصیت های ادبی آثارش است.دراشعاررمانتیک او،هماهنگی روان وطبیعت،مطرح میشوند. هامسون با تحسین زندگی روستایی ، تولید وفعالیت انسان درطبیعت را،پایه وجود وترقی جامعه میداند. اوباتنفرازغوغای زندگی شهری و جامعه مدرن صنعتی،خواهان زندگی ساده اولیه انسان دردامن طبیعت است ومیگوید که جامعه مدرن شهری باعث اغتشاش روانی انسان فعلی شده است . محافظه کاری رمانتیک هامسون موجب شد که اونه تنها درجنگ جهانی اول،بلکه درجنگ جهانی دوم نیزازفاشیسم آلمان دفاع نماید. اوخواهان یک جامعه وزندگی اوتوپی دهقانی وروستایی بود.گرچه اویکی ازمعروفترین نویسندگان اروپا درپایان قرن 19 وآغازقرن 20 بود،تحولات سیاسی وفرهنگی و جنبش دانشجویی دردهه 60 قرن گذشته باعث شدند که آثاراو محبوبیت خودمیان خوانندگان راازدست بدهند. منقدین ادبی باتاکید روی : ترجیح طبیعت به تمدن،تمایل به تاریخ زدایی،تبلیغ جامعه ماقبل سرمایه داری، هواداری ازنظام پدرسالاری و فئودالیسم پیشین، درآثاراو،تمایلات فاشیستی را می بینند ، گرچه طنز آثاراو حتی ایدئولوژیها را نیز به تمسخر میگیرد. با این وجود هامسون به جنبش آوانگارد ادبی درقرن 20 تحرکی مهم داد.


March 29th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان